منجی می آید

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

یعنی می رسد آنروز......

29 تیر 1395 توسط كلثوم احمدي ايواني

یعنی می رسد آنروز….

امروز ، روز عجیبی بود ! همه غافلگیر شدیم.

- ما ، در خانه بودیم.

پدر خواب بود ،

مادر در آشپزخانه مشغول پخت و پز بود 

و من و برادر کوچکم سر کنترل تلویزیون جر وبحث میکردیم !

که ناگهان آن صدای عجیب و دلنشین در خانه پیچید.

آیه ای از قرآن ، به خیال اینکه شاید از بیرون آمده ، پنجره را بازکردم و دیدم که صدا درخیابان نیز به وضوح می آید .

صدایت آشنا و پررنج بود !!

پدرم بی درنگ از خواب پرید.

مادرم با کفگیر ، به زمین تکیه داده بود، من و برادرم کنترل را به کناری پرت کردیم و سراپا گوش شدیم.

اصلا مجری تلویزیون و مهمانان آن هم از جای خود بلند شده بودند و با دهانی باز و چشمانی متعجب ، آسمان را وارانداز می کردند و شما خودتون را معرفی کردین .

“ای اهل عالم ! من بقیه الله و حجت و جانشین خداوند روی زمینم …”

باورمان نمی شد آنجا بود که گل از گل مان شکفت و زیر لب سلام دادیم :

” السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه “

بعد با طنین محمدی ات ما را خواستی :

” … در حق ما از خدا بترسید و ما را خوار نسازید ، یاری مان کنید که خداوند شما را یاری کند . امروز از هر مسلمانی یاری می طلبم .”

وصف نشدنی است . در پوست خود نمی گنجیدیم . پدرم همان پایین تخت به سجده شکر افتاد. مادرم سرش روی زانو بود و های های گریه می کرد و من و برادرم به خیابان می دویدیم !

خودت دیدی که کوچه و خیابان غلغله بود !

مردم مثل مورچه هایی که خانه هاشان اسیر سیلاب شده بیرون می ریختند . یکی دکمه پیراهنش را بین راه می بست. دیگری گره روسری اش را میان کوچه محکم می کرد ، عده ای زیر بغل پیرزنی ناراحت را که عصایش به خاطر عجله شکسته بود گرفته بودند و دیدی آن کودکی که به عشق شما کفش های پدرش را با عجله پوشیده بود و هی می افتاد !

مردمی که روزی از سلام کردن به یکدیگر اکراه داشتند ، خندان به هم تبریک می گفتند .قنادی رایگان شیرینی پخش می کرد ، دم گل فروشی سر خیابان ، مردم صف بسته بودند برای خرید گل ولو یک شاخه برای تهنیت به گل نرگس !

ماشین ها بوق زنان ، بانوان کِل کشان و کپگلاب پاشان ، پتش سر جمعیت عظیمی از جوانان به راه افتاده بودند ، جوانانی که دست می افشاندند و با شور می خواندند :

” صل علی محمد *****حضرت مهدی آمد “

خیلی ازنگاه ها به ویترین یک تلویزیون فروشی در آن سوی خیابان دوخته شده بود تا اولین تصویر جمال زیبایت مخابره جهانی شود .

نذر 313 صلوات کردم مبادا اجنبی چشم زخمت بزند . وقتی چهره دلربایت به قاب تلویزیون آمد ، شیشه مغازه غرق بوسه شد . یکی بلند بلند صلوات می فرستاد ، دیگری قسم می خورد که تو را قبلا در محله شان دیده و خیلی ها اشک هایشان را با آستین پاک می کردند تا یک دل سیر تماشایت کنند.

دراین مدت که علائم پیش از ظهور یکی پس از دیگری نمایان می شد ، دل شیعیانت مثل سیر و سرکه می جوشید اما کسی فکر نمی کردبه این زودی ها ببیندت .

راست گفت جدت رسول خدا (ص) که فرمودند : ” مَثَلِ ظهور مهدی (عج) ، مَثَلِ برپایی قیامت است . مهدی (عج) نمی آید مگر ناگهانی .

” قسم می خورم که این اثرِ دعای توست که تاکنون ما زیر عَلَمِت مانده ایم . “

 کاش زودتر برسی …..

؟؟!! مهدی فاطمه (عج) ما زنده ایم که این رویای زیبا را ببینیم …

 

 

“” اللهم عجل لولیک الفرج “”

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

منجی می آید

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس